جدول جو
جدول جو

معنی پای موزه - جستجوی لغت در جدول جو

پای موزه
پا افزار، چکمه
تصویری از پای موزه
تصویر پای موزه
فرهنگ فارسی عمید
پای موزه(زَ / زِ)
پای افزار: و مسلمانان بسیار غنیمت یافتند از سلاح و جامه و زرینه و سیمینه و برده گرفتند و یک پای موزۀ خاتون با جورب گرفتند و جورب و موزه از زر بود مرصع بجواهر. (تاریخ بخارا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ / شِ)
از پای و خوشه که از خوشیدن بمعنی خشکیدن است، زمین که از بسیاری آمد شد مردمان سخت و صلب شده باشد. رشیدی در ذیل پای خوش و پای خوشه گوید: ’زمین گلناک که لگدکوب کرده از کثرت مالش خشک شود، مرکب از پا و خوش که اسم مفعول است از خوشیدن بمعنی خشک شدن’. و در ذیل پای خوشه آرد: ’یعنی زمینی که تر باشد و به آمد و شد مردم و حیوانات خشک شود چه خوشه بمعنی خشک شده آمده... اما یحتمل که پای خوسته باشد که چنین خوانده باشند. واﷲ اعلم’. زمینی راگویند پر از گل و لای که بسبب تردد مردم و حیوانات دیگر بر آن خشک و سخت شده باشد. (برهان) :
بهار پر برگشته ست پای خوشه زمین
بهشت خرم گشته ست خشک شورستان.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(قِ زَ / زِ)
ساقۀ چکمه. (فرهنگ ولف) :
همیشه بیک ساق موزه درون
یکی خنجری داشتی آبگون.
فردوسی.
حلقوم جوالقی چو ساق موزه ست
و آن معده کافرش چوخم غوزه ست.
عسجدی.
بوالقاسم دست به ساق موزه فروکرد و نامه ای برآورد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 369). چاوشان و مقرعه زنان تازیانه بر ساق موزه زدند. (سمک عیار ج 1 ص 39)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پای خوشه
تصویر پای خوشه
زمین گلناک و مرطوب که بسبب رفت و آمد بسیار خشک و سخت شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
((ش ِ))
زمین پر از گل و لای که به سبب تردد مردم و حیوانات خشک و سخت شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پای مزد
تصویر پای مزد
((مُ))
حق القدم، زری که به شاعران و مطربان دهند تا در جشن و مهمانی حاضر شوند، پارنج
فرهنگ فارسی معین
راسته، گوشت راسته دام
فرهنگ گویش مازندرانی